*************************************
كاش مهدي به جهان چهره هويدا مي كرد
* * * * * *
گره از مشكل پيچيده ي ما وا مي كرد
* * * * * *
كاش مي آمد و با آمدنش از ره مهر
* * * * * *
قبر مخفي شده فاطمه پيدا مي كرد
*************************************
كاش مهدي به جهان چهره هويدا مي كرد
* * * * * *
گره از مشكل پيچيده ي ما وا مي كرد
* * * * * *
كاش مي آمد و با آمدنش از ره مهر
* * * * * *
قبر مخفي شده فاطمه پيدا مي كرد
روزهاگذشت وگنجشک باخدا هیچ نگفت.
فرشتگان سراغش راازخدا گرفتندوخداهر باربه فرشتگان ،اینگونه می گفت:
می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش رامی شنود،یگانه قلبی ام که دردهایش را درخود نگه می دارد..
وسرانجام گنجشک روی شاخه ای ازدرخت دنیا نشست
فرشتگان چشم به لبهایش دوختند ،گنجشک هیچ نگفت وخدا لب به سخن گشود:
"با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست"
گنجشک گفت:لانه ی کوچکی داشتم ،آرامگاه خستگی هایم بودوسرپناه بی کسی ام توهمان راهم ازمن گرفتی.
این توفان بی موقع بود؟ چه می خواستی ازلانه محقرم؟
کجای دنیا راگرفته بود؟ وسنگینی بغض راه برکلامش بست.
سکوتی درعرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سربه زیرانداختند:
خدا گفت:ماری درراه لانه ات بود،خواب بودی باد راگفتم تالانه ات را واژگون کند .آنگاه توازکمین مارپرگشودی":
گنجشک خیره درخدایی خدا مانده بود.
خداگفت:چه بسیاربلاها که به واسطه محبتم ازتودور کردم وتوندانسته به دشمنی ام برخاستی"
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت.
های های گریه هایش ملکوت راپرکرد.
یاصاحب الزمان!!!!!!!!!!!!
آسمان را مىستایم، كه ابرهایش را زیرانداز گام هایت مىسازد.
درختان را دوست مىدارم؛ كه شاخههاشان نسیم محبت را با یاد تو معطر و متبرك مىكنند.
آب را مىپسندم كه روان مىشود، تا غبار از قدوم پاك تو برگیرد.
باد را مىنوشم؛ كه یاد روحنواز كوى تو را، هدیه مشامم مىسازد.
و انتظار را مقدس مى شمرم ؛ از آن كه هر آدینه، منتظرت مىنشینم. هر آدینه ،.......
برتر و دشوارتر از جهاد با دشمن بیرونی، مبارزه با تمنیات نفس و کنترل هوای نفس و خشم و شهوت و حب
دنیا و فدا کردن خواستههای خویش در راه «خواسته خدا» است.
این خودساختگی و مجاهده با نفس، زیربنای جهاد با دشمن بیرونی است و بدون آن، این هم بیثمر یا بیثواب است؛ چون سر از ریا، عُجب، غرور، ظلم و بیتقوایی در میآورد.
کسی که در «جبهه درونی» و غلبه بر هوای نفس، پیروز باشد، در صحنههای مختلف بیرون نیز پیروز میشود و کسی که تمنیّات نفس خویش را لجام گسیخته و بیمهار، برآورده سازد، نفس سرکش انسان را بر زمین میزند و به تعبیر حضرت علی علیهالسلام او را به آتش میافکند. (1)
در صحنه عاشورا، کسانی حضور داشتند که اهل جهاد با نفس بودند و هیچ هوا و هوسی در انگیزه آنان دخیل و شریک نبود. از همین رو، بر جاذبههای مال، مقام، شهوت، عافیت و رفاه، ماندن و زیستن، نوشیدن و کامیاب شدن و ... پیروز شدند.
عمرو بن قرظه انصاری، از شهدای کربلا، در جبهه امام حسین علیهالسلام بود و برادرش «علی بن قرظه» در جبهه عمر سعد. (2) اما خودساختگی او سبب شد که هرگز محبت برادرش، سبب سستی در حمایت از امام نشود و دلیرانه در صف یاران امام، ایستادگی و مبارزه کند.
در هر جامعهاى نوع و كیفیت لباس زنان و مردان، علاه بر آن كه تابع شرایط اقتصادى ، اجتماعى و اقلیمى آن جامعه است، تابع جهان بینى و ارزشهاى حاكم بر فرهنگ آن جامعه نیز مىباشد.لذا باید در انتخاب لباس مناسب شرایطی به قرار زیر مراعات گردد.
الف-لباس دست كم پاسخگوى سه نیاز آدمى است.
1- او را از سرما و گرما حفظ كند.
2- در جهت حفظ عفت و شرم، به او كمك كند.
3- به او آراستگى و وقار بخشد.
ب- كیفیت لباس پوشیدن نه تنها حاكى از شخصیت انسان است، بلكه در شكلگیرى و تحول شخصیت اونیز نقش دارد.
كیفیت و چگونگى لباس هم از نظر رنگ و هم از نظر مدل و هم از نظر آراستگى و تمیزى، نشانه نوع شخصیت انسان است و چه بسا افرادى كه با پوشیدن نوع خاصى از لباسها، دچار مسخ شخصیتى مىشوند و به كلى رفتار و اعمالشان تغییر پیدا مىكند.
*بعضى از موارد ارتباط نوع پوشش و شخصیت آدمى به قرار زیر می باشد:
شلمچه خلاصه عشق است و قطعه ای از بهشت ، شلمچه آینه ای است که تمام جبهه با خاکهای سرخش در آن می درخشد و دریچه آسمانی است که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت می وزد
شلمچه تندیس زیبای عشق است که در میدان ایثار قد کشیده است.
شلمچه شهر شهود و شهادت است . شلمچه مثنوی بلند ایثار و فرودگاه عشق و عروجگاه دل.
شلمچه اسمان است سرشار از ستاره های سرخ ، شلمچه بهار است لبریز از گلهای محمدی ، شلمچه دریاست مواج از موجهای عاشقی.
من پا شدم رفتم پيش آنها. مرحوم فكورى بود، مرحوم فلاحى بود - اينهائى كه يادم است - دو سه نفر ديگر هم بودند. نشستيم، گفتيم: كارتان چيست؟ گفتند: ببينيد آقا! - يك كاغذى در آوردند. اين كاغذ را من عيناً الان دارم توى يادداشتها نگه داشتهام كه خط آن برادران عزيز ما بود - هواپيماهاى ما اينهاست؛ مثلاً اف 5، اف 4، نميدانم سى 130، چى، چى، انواع هواپيماهاى نظامىِ ترابرى و جنگى؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از اين نوع هواپيما، مثلاً ما ده تا آمادهى به كار داريم كه تا فلان روز آمادگىاش تمام ميشود. اينها قطعههاى زودْتعويض دارند - در هواپيماها قطعههائى هست كه در هر بار پرواز يا دو بار پرواز بايد عوض بشود - ميگفتند ما اين قطعهها را نداريم. بنابراين مثلاً تا ظرف پنج روز يا ده روز اين نوع هواپيما پايان ميپذيرد؛ ديگر كأنه نداريم. تا دوازده روز اين نوعِ ديگر تمام ميشود؛ تا چهارده پانزده روز، اين نوع ديگر تمام ميشود. بيشترينش سى 130 بود. همين سى 130 هائى كه حالا هم هست كه حدود سى روز يا سى و يك روز گفتند كه براى اينها امكان پرواز وجود دارد. يعنى جمهورى اسلامى بعد از سى و يك روز، مطلقاً وسيلهى پرندهى هوائى نظامى - چه نظامى جنگى، چه نظامى پشتيبانى و ترابرى - ديگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند: آقا! وضع جنگ ما اين است؛ شما برويد به امام بگوئيد. من هم از شما چه پنهان، توى دلم يك قدرى حقيقتاً خالى شد! گفتيم عجب، واقعاً هواپيما نباشد، چه كار كنيم! او دارد با هواپيماهاى روسى مرتباً مىآيد. حالا خلبانهايش عرضهى خلبانهاى ما را نداشتند، اما حجم كار زياد بود. همين طور پشت سر هم مىآمدند؛ انواع كلاسهاى گوناگون ميگ داشتند.
تعداد صفحات : 2