loading...
وبلاگ فرهنگی مذهبی دانشگاه علوم پزشکی خراسان شمالی
داود نصیری بازدید : 468 پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

داســتــــــــان تـــوبــــــه نــصـــــــوح 

http://s2.picofile.com/file/7782855913/images.jpg

 

نَصوح مردى بود شبيه زنها ، صورتش مو نداشت و سینههايى برجسته چون پستان زنها داشت و در حمام زنانه كار مى كرد. او سالیان متمادی براین کار بود و از این راه هم امرار معاش می‌کرد و هم ارضای شهوت.

گرچه چندین بار بهحکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگر شهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت وكسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان ودختران رجال دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند و از اوقبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در كاخ شاه صحبت از او به ميانآمد.
دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده وكار نَصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و خدمتگزارى اعلام آمادگى نمود ، سپس دخترشاه با چند تن از خواص نديمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد . ازقضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از اين حادثه دختر پادشاه درغضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آنگوهر ارزنده پيدا شود .

طبق اين دستور مأمورين ، كارگران را يكى بعد از ديگرى موردبازديد خود قرار دادند، همين كه نوبت به نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرىاز آن نداشت ، ولى از ترس رسوايى ، حاضر نـشد كه وى را تفتيش ‍ كنند، لذا به هرطرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند، او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين عمل او سوء ظندزدى را در مورد او تقويت مى كرد و لذا مأمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى مىكردند. نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمام پنهانكند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدندو ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روىاخلاص توبه كرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته خدارا طلبید و گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری اتاین بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست كه ازاين غم و رسوايى نجاتش دهد . به مجرد اين كه نصوح توبه كرد، ناگهان از بيرون حمامآوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد . پس از او دستبرداشتند. و نصوح خسته و نالان شكر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد وبه خانه خود رفت . او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربانی را مشاهده کرد. اینبود که بر توبه‌اش ثابت‌قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبتاو در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولینصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر همنرفت.
هر مقدار مالى كه ازراه گناه تحصيل كرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردارنبودند ، ديگر نمىتوانست در آن شهر بماند و ازطرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج و در كوهى كه درچند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد . اتفاقاً شبىدر خواب ديد كسى به او مى گويد : « اى نصـــوح ! چگونه توبه كرده اى و حال آنكهگوشت و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است ؟ تو بايد چنان توبه كنى كه گوشتهاىحرام از بدنت بريزد . »
همين كه از خواب بيدار شد با خودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حملكند و به اين ترتيب گوشتهاى حرام تنش را آب كند . نصوح اين برنامه را مرتب عمل مىكرد تا در يكى از روزها همانطورى كه مشغول به كار بود، چشمش به ميشى افتاد كه در آنكوه چرا میكرد. از اين امر به فكر فرو رفت كه اين ميش از كجا آمده و از كيست ؟ تاعاقبت با خود انديشيد كه اين ميش قطعاً از شبانى فرار كرده و به اينجا آمده است ،بايستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم . لذا آن ميشرا گرفت و نگهدارى نمود و از همان علوفه و گياهان كه خود مى خورد ، به آن حيوان نيزمى داد و مواظبت مى كرد كه گرسنه نماند.
خلاصه ميش زاد ولد كرد و نصوح از شير و عوائد ديگر آن بهره مند مى شد تاسرانجام كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاكت بودندعبورشان به آنجا افتاد، همين كه نصوح را ديدند از او آب خواستند و او به جاى آب بهآنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده و راه شهر را از او پرسيدند. وى راهىنزديك را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هر كدام به نصوح احسانى كردند و او درآنجا قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركىبنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدلو داد حكومت نموده و مردمى كه در آن محل سكونت اختيار كردند، همگى به چشم بزرگى بهاو مى نگريستند.
رفته رفته ،آوازه خوبى و حسن تدبير او به گوش پادشاه آن عصر رسيد كه پدر آن دختر بود . ازشنيدن اين خبر مشتاق ديدار او شده ، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوتكنند. همين كه دعوت شاه به نصوح رسيد، نپذيرفت و گفت : من كارى و نيازى به دربارشاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست . مأمورين چون اين سخن را به شاه رساندند،بسيار تعجب كرد و اظهار داشت حال كه او براى آمدن نزد ما حاضر نيست ما مى رويم كهاو را و شهرك نوبنياد او را ببينيم .
پس با خواص درباريانش به سوى محل نصوح حركت كرد، همين كه به آن محل رسيدبه عزرائيل امر شد كه جان پادشاه را بگيرد، پس پادشاه در آنجا سكته كرد و نصوح چونخبردار شد كه شاه براى ملاقات و ديدار او آمده بود ، در مراسم تشييع او شركت و آنجاماند تا او را به خاك سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت ، اركان دولت مصلحت ديدند كهنصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان كردند و نصوح چون به پادشاهى رسيد، بساط عدالترا در تمام قلمرو مملكتش گسترانيده و بعد با همان دختر پادشاه كه ذكرش رفت ، ازدواجكرد و چون شب زفاف و عروسى رسيد، در بارگاهش ‍ نشسته بود كه ناگهان شخصى بر او واردشد و گفت چند سال قبل ، ميش من گم شده بود و اكنون آن را نزد تو يافته ام ، مالم رابه من رد كن . نصوح گفت : چنين است . دستور داد تا ميش را به او رد كنند، گفت چونميش مرا نگهبانى كرده اى هرچه از منافع آن استفاده كرده اى ، بر تو حلال ولى بايدآنچه مانده با من نصف كنى . گفت : درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غيرمنفول را با او نصف كنند.
آنشخص گفت : بدان اى نصوح ، نه من شبانم و نه آن ميش است بلكه ما دو فرشته براىآزمايش تو آمده ايم . تمام اين ملك و نعمت اجر توبه راستين و صادقانه ات بود كه برتو حلال و گوارا باد ، و از نظر غايب شدند .

برچسب ها داستان توبه نصوح ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
گرحنجره هاي سابقون خاموش است خون جگر بسيجيان در جوش است تاهست بسيج و حضرت خامنه اي اي پير جماران علمت بر دوش است
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    اوقات شرعی
    ذکر ایام
    حدیث روز
    یا علی


    http://s2.picofile.com/file/7783951505/zsvdd.gif


    مکین

    مرجع ویدیو های مدحی ناب رهبری


    آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 28
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 35
  • بازدید سال : 450
  • بازدید کلی : 54,580
  • کدهای اختصاصی

    وبلاگ فرهنگی

    حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ
    حرم فلش - کد ساعت فلش برای وبلاگ و سایت

    کمیته آموزش های الکترونیک

    تصویر ثابت

    یا علـــــــی

    نشریه آوای امید


    گالری تصاویر رسول الله (ص)
    http://s1.picofile.com/file/7782904408/hhhhkij.gif


    گالری تصاویر حضرت زهرا (س)
    http://s2.picofile.com/file/7782927953/hhhhkhhhvij.gif